جوان آنلاین: نمیدانم چه خاصیت جادویی در این فرمان لعنتی است که تا پشتش قرار میگیری احساس میکنی فرمانروای جادهها هستی و همه باید کنار بروند تا تو یکهتاز شهر و بیابان باشی! موقع صحبت با دیگران میگویی این چهارچرخ لگن مَرکب مرگ است و هیچ استانداردی برای حفظ سلامت ما ندارد، اما به محض اینکه پشت فرمان همین چهارچرخ لگن مینشینی، آنچنان میرانی که گویی سوار بر هواپیمای جنگنده هستی. به هیچ احدالناسی راه نمیدهی، فلاشر و راهنما را تعطیل میکنی، یکسره نوربالا و بوقهای ممتد میزنی که آقا برو کنار جاده و خیابان مال من است! ویراژ میدهی و لایی میکشی و با این کار خود طوفان وحشت و استرس در دل رانندگان دیگر ایجاد میکنی. بابا مگر چه خبر است؟ حالا چند دقیقه دیرتر برسی، اما با آرامش و سالم برسی و دیگران را آزار ندهی، مگر چه میشود؟ این چند دقیقه زودتر رسیدن - که در دل خود امکان هرگز نرسیدن را دارد- قرار است چه تحفهای برایت به ارمغان بیاورد؟ جالب اینجاست سوزن به دستت میرود قشقرق به پا میکنی، اما هیچ هراسی از سرعت مرگبار به سوی آخرت نداری. حالا خودت به کنار، بقیه چه گناهی کردهاند که باید تاوان این مسابقه نفسگیر تو را بدهند. کمی آهستهتر بران و گوشهای امن و ایمن بگیر کنار. حالا کلاهت را قاضی کن و کمی فکر کن. به این فکر کن که این فرمانی که در دست داری، فرمان زندگی توست. لطفاً فرمان زندگیات را محکم بچسب و آرام بران تا زندگی را به کام خودت و دیگران تلخ نکنی!